جدول جو
جدول جو

معنی حسن رأی - جستجوی لغت در جدول جو

حسن رأی
(حُ نِ رَ)
خوش تدبیری: وی که سلیمانیست بازآید بدین کار و با وی خلعتی باشد از حسن رأی امیرالمؤمنین که مانند آن به هیچ روزگار کس را نبوده است. (تاریخ بیهقی ص 294). کسری گفت: ای بزرجمهر چه هزار کرامات و مراتب که آن را نه از حسن رأی ما بیافتی. (تاریخ بیهقی ص 340). از حسن رأی ما خلقت و ولایت یافتند و بیارامیدند و مقدمی بخدمت درگاه خواهد آمد. (تاریخ بیهقی ص 501). گفت حسن رأی و صدق رعایت پادشاه مرا از مال مستغنی کرده است. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ سَ نِ)
ابن قاسم بغدادی مکنی به ابوعلی نحوی ملازم صاحب عباد بود و در پیرامون سال 400 هجری قمری درگذشت. اوراست: ’المبسوط’ در لغت. (هدیهالعارفین ج 1 ص 273)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رِقْ ق)
ابن داود. کتاب وی مورد تقلید ثعلب درتألیف کتاب ’الفصیح’ بوده است. (ذریعه ج 3 ص 157)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ اَ)
الشیخ حسن احمد قاسم الابی، قاضی محاکم شرعی در مصر. او راست: ’انسان عین البیان’ که شرح منظومه ای است در بیان. از محمدبک فهمی الرشیدی چ مصر سال 1895 م
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ دَ)
ابن احمد هداجی مغربی. درگذشتۀ 1006 هجری قمری او راست: شرح صغرای سنوی و شرح کبرا. (هدیه العارفین ج 1 ص 290)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
شرح ممزوج بر کافیۀ ابن حاجب دارد. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رَ)
ابن هبه الله بن محفوظبن حسن بن محمد بن حسن بن احمد بن حسین، معروف به ابن صصری ربعی ثعلبی دمشقی (537- 586 هجری قمری). او راست: ’رباعیات التابعین’ در حدیث و چهار کتاب او در هدیهالعارفین (ج 1 ص 279) و نیز در اعلام زرکلی (چ 1 ص 242) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَسَ نِ رِ)
ابن عبدالرحمان رومی قادری متخلص به رضائی در آقسری بزاد و در قسطنطینیه به سال 1071 هجری قمری درگذشت. او راست: تحفهالمنازل و دیوان شعر ومعرفهالطریقه القادریه. (هدیه العارفین ج 1 ص 295)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رَ ضَ)
میرسید حسن رضوی، او راست: نهایهالمأمول فی حاشیه کفایهالاصول. (ذریعه ج 6 ص 187)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن علی خراسانی شاعر. متخلص به سوزی درگذشتۀ 1014 هجری قمری دیوان شعر فارسی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 291)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سَ)
از شعرای آذربایجان است. (دانشمندان آذربایجان بنقل از حدیقه) (ذریعه ج 9 ص 242)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
ابن علی بن حسین بن شعبه حرانی حلبی. معاصر شیخ صدوق (متوفی 381 هجری قمری) و استاد شیخ مفید (متوفی 413 هجری قمری). او راست: ’تحف العقول فیماجاء من الحکم و المواعظ عن آل الرسول’ که در 1303 هجری قمری در ایران با منتخب کشف المحجۀ ابن طاوس چاپ شده و سپس در 1380 هجری قمری مجدداً در تهران طبع شده است. رجوع به حرانی و ذریعه ج 3 ص 400 و ج 4 ص 431 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ مَ)
ابن حسین بن حسن خیابانی بغدادی معروف به درویش اشرف. او راست: خمسۀ درویش اشرف. (ذریعه ج 7 ص 259). رجوع به درویش اشرف شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
نحوی. ملقب به حسام الدین کاتی، که در 760 هجری قمری درگذشته. او راست: ’شرح مختصر ایساغوجی’ و شرح مفتاح العلوم. (هدیهالعارفین ج 1 ص 286) و رجوع به حسام الدین کاتی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ملا حسن کاشی، آملی شاعر و معاصر علامۀ حلی. درگذشتۀ 726 هجری قمری او راست: ’هفت بند’ در مدایح اهل بیت و کتاب انشاء. و قبر وی در حجره ای معروف در آغاز بازار ’سوق العتیق’ در شهر کاظمین نزدیک قبر سید شریف مرتضی بوده و آن مقبره در سال 1353 هجری قمری در میان خیابان افتاد. (ذریعه ج 2 ص 391 و ج 9 ص 245) (روضات الجنات 171)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن عبدالله آق حصاری قاضی حنفی زاهد بسنوی. درگذشتۀ 1025 هجری قمری او راست: ازهار الروضات و ده کتاب دیگر که در هدیهالعارفین ج 1 صص 291-292 و کشف الظنون یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
ابن قحطبۀ طائی. از سرداران معروف آغاز حکومت عباسی بود. در 97 هجری قمری متولد و در 136 هجری قمری از طرف منصور به حکومت ارمنستان منصوب شد و در 140 هجری قمری او را با 70 هزار سوار به ملطیه فرستاد و جنگ تابستانی سال 162 هجری قمری را او اداره کرد و به داخل روم رفت و رومیان لقب ’تنین’ به وی دادند. او در بغداد در 181 هجری قمری درگذشت. (زرکلی چ 1 ص 238). و رجوع به حسن حلبی شود
لغت نامه دهخدا
(حَسَ نِ عِ)
ابن محمد بن علی، مکنی به ابوعلی حلبی. شاعر. درگذشتۀ 803 هجری قمری او راست: الدرالنفیس و جز آن که در هدیهالعارفین (ج 1 ص 287) آمده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است از دهستان ماهور میلاتی بخش خشت شهرستان کازرون در 48هزارگزی شمال باختر کنارتخته و جنوب باختر کودرا. کوهستانی و گرمسیر است. 80 تن سکنۀ شیعۀ فارسی و ترکی و لری زبان دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، تریاک و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
ابن علی بن محمد بن احمد بن حسین بن احمد خزاعی نیشابوری رازی مکنی به ابوالفتوح (متوفی 535 یا 560 هجری قمری). رجوع به ابوالفتوح شود. و در هدیه العارفین ج 1 ص 312 تبصره الانام در ملل و نحل و الرساله الحسینیه را به وی نسبت داده است
ابن محمد آمدی متخلص به رازی از کاتبان دیوان بود و در 1120 هجری قمری درگذشت. او راست: ’نصایح الابرار’ و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 324)
ابن طلحه رازی کاتب. اوراست: ’هدایه’ در ترسل. (هدیه العارفین ج 1 ص 332)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رَسْ سی)
مکنی به ابوهاشم. نهمین تن از ائمۀ رسی در سعدا از 426 تا 430 هجری قمری فرمانروایی کرد
لغت نامه دهخدا
نوعی برنج خزری
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی